۲- پورپیرار واژه «اهورامزدا» و خط پارسی باستان

 - آن سهل انگاران رمزگشا !

اما آنچه که ناصر پورپیرار درباره خط میخی پارسی باستان و واژه «اهورامزدا» گفته اشتباه است. پورپیرار در حقیقت با ارائه این به اصطلاح دلایل، ناآگاهی خود را از زبانهای کهن این سرزمین و همچنین خطوط باستانی به نمایش گزارده است. دلایل او چنان سطحی است که نشان از فقدان یک مطالعه ساده درباره ساختار خط پارسی باستان دارد. در اینجا با استناد به مدارک محکم و ارائه دلایل روشن به رد دیدگاههای این شخص درباره ساختار خط پارسی باستان پرداخته و همچنین با استناد به دیدگاههای خود او ثابت می کنیم که این شخص یک تناقض گو است.

1-       ناصر پورپیرار در این بخش از کتاب «برآمدن هخامنشیان» چندین بار عبارت «خط میخی پارسی باستان» یا «خط میخی ایرانی باستان» را بکاربرده است. پس او اذعان دارد که زبان «فارسی» زبانی کهن و دیرین است که حداقل تا زمان هخامنشیان قدمت دارد. ضمناً دیدیم که او ریشه واژه کنونی «مژده» را به واژه اوستایی «میژد» ربط می دهد و بنابراین در این بخش از کتاب خود دیرینگی زبان اوستایی را هم تایید می کند. اما جالب است که این شخص در بخشهای مفصلی از کتابهای «دوازده قرن سکوت» و «پلی برگذشته» به زبانهای فارسی و اوستایی و اصالت آنها تاخته آنها را جعلی و ساختگی توسط گروه شعوبیه (که آنها را دست نشانده یهود در ایران می داند!!) در قرون اولیه پس از آمدن اسلام دانسته و بارها وجود زبان پارسی باستان را منکر شده و حتی بطور غیر مستقیم آنرا « زبان اسلاوی کهن!!!» می داند (پلی برگذشته، کتاب دوم: برآمدن اسلام، بخش اول، صفحه 84).

2-       پورپیرار ادعا دارد که خاورشناسان به کلی در آوانگاری، تلفظ و ترجمه خط میخی پارسی باستان اشتباه و سهل انگاری نموده اند. اکنون ببینیم آن کسانیکه خط پارسی باستان را رمزگشایی نمودند که بودند و چگونه در کار خود اشتباه و سهل انگاری نمودند:

-          در سال 1621 میلادی «پیترو دلاواله» (Pietro Della Valle) جهانگرد ایتالیایی، ضمن سفر به ایران و ایالت فارس و دیدار از تخت جمشید، چند علامت از خطوط میخی سنگنوشته ها را نقاشی کرده با خود به اروپا برد. او حدس زد که این خطوط اسرارآمیز از چپ به راست نوشته می شد (یادآوری می شود که تشخیص این امر با توجه به جهت میخها که سر آنها درسمت چپ و نوک آنها در سمت راست قرار گرفته است، چندان مشکل نیست).

-          «شاردن » جهانگرد فرانسوی در سال 1674 ضمن سفر به ایران، از یکی از سنگنبشته های خط میخی تخت جمشید نسخه ای را تهیه نموده و پس از بازگشت به اروپا در سال 1711 آنرا منتشر ساخت. بعدها مشخص شد که این نسخه مربوط به کتیبه داریوش بزرگ در تخت جمشید (DPc) بوده است.

-          «کنت کای لوس» (Comte Caylus) در سال 1762 تصویری از گلدانی که از مرمرساخته شده بود و نوشته هایی به خط میخی و مصری قدیم بر روی آن دیده می شد، منتشر ساخت (بعدها معلوم شد که این نوشته ها متعلق به خشایارشا می باشد).

-          پس از آنکه چندین جهانگرد اروپایی تصاویری از سنگنبشته های میخی را انتشار دادند، سرانجام «کارس تنس نیبور» (Carstens Niebuhr) آلمانی در سال 1765 ضمن سفر به منطقه شیراز نسخه های دقیق تری از سنگنوشته های موجود تهیه نموده و پس از بازگشت به اروپا در سال 1778 آنها را منتشر ساخت. او ضمن بررسی این نسخه ها دریافت که متون میخی در سه نوع نوشته شده و ساده ترین آنها مرکب از 42 علامت می باشد.

-          «اولاف گرهارد تیخسن» ( Olav Gerhard Tychsen) استاد دانشگاه روستوک در سال 1798 پی برد که سه نوع خط یاد شده در حقیقت به سه زبان مختلف کهن نوشته شده و در ساده ترین آنها، نشانه میخ کج که فراوان دیده می شود، درحقیقت «واژه جداکن» است. اما او استدلال نمود که ویرانه هایی که در آن زمان در اروپا به «چهل منار» شهرت یافته بود (همان تخت جمشید) نمی تواند همان پرسپولیس مشهور باشد، زیرا اسکندر مقدونی آن کاخها را آتش زده و ویران ساخته بود و اشتباهاً ویرانه های چهل منار و متون اسرارآمیز میخی را به اشکانیان نسبت داد. او متن نخست سنگنبشته های میخی را به پارتیان نسبت داده و بیهوده تلاش نموده بود واژه «اشک» را در این متون بیابد.

-          در این میان «سیلوستر دوساسی» (Silvestre de Sacy) شرق شناس نامدار فرانسوی و استاد بزرگ زبانشناسی (که کتابهای فراوانی را از زبان عربی به فرانسه ترجمه نموده بود)، در سال1793 با مطالعه رونوشت هایی از سنگنبشته های ساسانی (در نقش رستم و نقش رجب) که پیشتر شاردن و نیبور به همراه نسخه های میخی با خود به اروپا آورده بودندتوانست به سه زبانه بودن سنگنبشته های ساسانی پی برده و توانست بسیاری از نامهای خاص ساسانی را بازخوانی نماید. او با تطبیق نسخه های پارسی میانه با نسخه های یونانی توانسن عنوان و القاب شاهان ساسانی را ترجمه نموده و با مطالعه متون کلاسیک رومی متوجه شد که عنوان «شاه شاهان» عنوان رسمی شاهان ساسانی بوده است. بنابراین او القاب شاهان ساسانی را چنین تشخیص داد:

«X شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه ایران و انیران، پسر Y شاه بزرگ»

-          «فردریش مونتر» (Friedrich Munter) دانشمند دانمارکی و همکار تیخسن درسال 1802 و مستقل از کار تیخسن علامت واژه جداکن را تشخیص داد. او از بررسی ساده ترین نوع متون میخی متوجه شد که گروهی از علامتها بیش از علامتهای دیگر تکرار شده و حدس زد این علائم همانند آنچه که درمورد سنگنبشته های ساسانی گفته شده است، دارای مفهوم «شاه» است. سپس او این دیدگاه را مطرح ساخت که خط نوع اول «الفبایی»، خط متن نوع دوم «هجایی» و خط نوع سوم «ایدئوگرامی» است.

او گفت که یک مجموعه متشکل از سه نوع خط، درحقیقت درباره یک موضوع نوشته شده و هرکدام نماینده یک زبان باستانی است. در یک مجموعه، دو متن دیگر ترجمه متن نوع اول به زبانهای باستانی مشخص است. مونتر این دیدگاه را مطرح ساخت از آنجا که این نوع نوشته ها در منطقه فارس و بویژه تخت جمشید دیده شده اند و زبان اهالی این منطقه فارسی است، پس خط میخی نوع اول باید «پارسی» بوده باشد. اما او زبان پارسی را همن زبان اوستایی دانست و بنابراین این دیدگاه را مطرح نمود که متن نوع اول میخی به همان زبان اوستایی نوشته شده است. او از مطالعه کتابهای کلاسیک یونانی دریافت که روزگاری هخامنشیان در این منطقه ساکن بوده بنابراین این نوشته ها احتمالاً متعلق به آنان بوده است.

-          گام اساسی در رمزگشایی خط میخی نوع اول (پارسی باستان) را در سال 1802 «گئورگ فردریش گروتفند» (Georg Friedrich Grotefend) آلمانی که یک استاد زبانشناس بود برداشت. او که به رمزگشایی علامات ناشناخته آشنایی داشت روزی که با دوستش فیوریلو (منشی کتابخانه سلطنتی) درباره امکان رمزگشایی خطی با الفبا و زبانی کاملاً ناشناخته بحث می کرد با او شرط بست که به شرط تهیه منابع و ماخد کافی، یکی از نوشته های میخی را رمزگشایی کند. او به تاسی از مونتر بر این باور بود که خط میخی نوع اول به زبان اوستایی نوشته شده بنابراین حدس زد این خط الفبایی است.

برای آغاز کار، او دو نسخه از نسخه های نقاشی شده توسط نیبور (یعنی سنگنوشته های DPa و XPe که توسط نیبور B و G کدگزاری شده بود) را مورد بررسی قرار داد و دریافت که در هردو نسخه، علامتهایی به یک ترتیب و با هم تکرار شده اند. سپس الگوی دوساسی را راهنما قرار داده حدس زد که سنگنوشته های میخی متعلق به هخامنشیان بوده و آن مجموعه علامتهای تکرار شونده برمفهوم «شاه» دلالت دارد. در اینجا برای ارائه روش رمزگشایی این دانشمند آلمانی، متن آوانگاری شده دو سنگنوشته DPa و XPe آورده می شود:

سنگنبشته خشایارشا XPe

سنگنبشته داریوش بزرگ DPa

Xšayārša xšāyaθia vazarka

Dāryavauš xšāyaθiya vazarka

xšāyaθiya xšāyaθiyānām

xšāyayaθiya xšāyaθiyānām

-------

xšāyaθiya dahyunām

Dārayavauš xšāyaθiyahya puça

Vištāspahyā puça

Haxāmanišiya

Haxāmanišiya  …

 

گروتفند دریافت واژه ای که پیش از مفهوم «شاه» قرار گرفته، نام آن شاه است. از اینرو ترجمه بخشهای مشترک این دو متن را چنین حدس زد:

DPa: « X شاه بزرگ، شاه شاهان، ...، پسر Y، هخامنشی»

XPe: « Z شاه بزرگ، شاه شاهان، پسر X شاه، هخامنشی»

او از مقایسه این دو متن متوجه شد که Z پسر X و X پسر Y بوده و Z و X هردو پادشاه ولی Y پادشاه نبوده است. او با مطالعه متون کلاسیک یونان دریافت که در میان شاهان هخامنشی، تنها پدران کوروش بزرگ و داریوش (یعنی کمبوجیه و ویشتاسپ) شاه نبودند. چون حروف اول واژه های «کوروش» و «کمبوجیه» (یعنی«ک») که پدر و پسر بودند با هم یکسان بود ولی نخستین علامت واژه های X و Y باهم یکسان نبودند، گروتفند حدس زد که X و Y به ترتیب واژه های «داریوش» و «ویشتاسپ» بوده و Z واژه «خشایارشا» است.

بنابراین او برپایه حدس الفبایی بودن این خط میخی، واژهای X، Y و Z را با تطبیق طول ترجمه های یونانی آنها («Darius»، «Hystasp» و «Xerxes») و همچنین با انطباق گویشهای این نامها در تورات («داریوش» و «اخشورش») ،تلاش برای بازسازی این نامها به شکل ایرانی خود (مثلاً نام«گشتاسپ») و همچنین مراجعه به مجموعه لغات اوستایی (که پیشتر توسط «انکتیل دوپرون» تهیه شده بود) به صورت d-a-r-h-e-u-sch، g-o-sch-t-a-s-p و kh-sch-h-a-r-sch-a آوانگاری نمود. درنتیجه از ترکیب این سه واژه او توانست ترجمه تقریبی 15 علامت را استخراج نموده که البته بعدها مشخص شد که تنها 10 علامت بطور درست ترجمه شده اند.

گروتفند در همان سال 1802 و پس از این کشف خود نشانه واژه نگار برای شاه را نیز کشف کرده و 13 سال بعد نشانه k (که بعدها مشخص شد است) کشف نمود. گزارش کامل این رمزگشایی در سال 1815 در کتاب «اندیشه هایی در زمینه سیاست، ارتباطات و بازرگانی برجسته ترین اقوام دنیای باستان») منتشر گشت.

-          پس از گروتفند، «سن مارتن (saint Martin)» نام پدر داریوش را به صورت درست (یعنی ویشتاسپ) آوانگاری کرد. درسال 1826 «راسموس راسک (R. Rask)» و درسال 1836 «اوژن بورنوف (O. Burnouf)» تحقیقات در این باره را ادامه دادند. راسک پایانه اضافی جمع در این خط با پایانه اضافی جمع در زبان اوستایی (-anam) دو نویسه مربوط به واکهای mو n را کشف نمود. همچنین بورنوف که دانشمند فرانسوی بود، سنگنبشته های الوند و وان را مورد مطالعه قرار داد. او نام اهورامزدا را توانست در این متون تشخیص داده و فهرست اقوام و ملل گوناگون ثبت شده در سنگنبشته دیواره جنوبی تخت جمشید را استخراج نماید. او متوجه هجایی بودن خط میخی پارسی باستان شده و ارزش آوایی تعداد بسیاری از علامتهای میخی را تشخیص داد .در همان سال علامتهای دارای هجای «a» توسط «کریستیان لاسن (Ch. Lassen)» استاد زبان سانسکریت در بُن شناسایی شدند.

لاسن کشف مهم دیگری نیز داشت. او متوجه شد آواها و هجاها در پارسی باستان محض نیستند بلکه در شرایطی دارای آوا و در شرایطی به صورت صامت هستند.

بدین ترتیب تا اینجا 21 نویسه از نویسه های میخی پارسی باستان شناسایی شد و کار اصلی باقیمانده به تلاش خستگی ناپذیر راولینسن موکول گشت.

-          «هنری راولینسن (H. Rawlinson)» افسر انگلیسی که از سال 1835 بعنوان مامور خدمت در کرمانشاه در غرب ایران خدمت می کرد برای نخستین بار در زندگی خود سنگنبشته بیستون و همچنین سنگنبشته الوند را از نزدیک دید راولینسن که پیشتر در کمپانی هند شرقی در هندوستان خدمت می کرد زبان های هندی و فارسی را فراگرفته بود.

او پیشتر پی برده بود که برای رمزگشایی خط میخی به بررسی یک متن مفصل چند زبانه (نظیر سنگنبشته الرشید یا روزتا در مصر) نیاز است. از آنجا که او در غرب ایران خدمت کرده و سنگنبشته بیستون را دیده بود، حدس می زد که متن آن همان متن مفصل مورد نظر بوده و با پشتکار فراوان به بررسی این سنگنبشته پرداخت. چون این سنگنبشته برروی دیواره ای در ارتفاعی بسیار بلند (حدود 100 متر بالاتر از سطح زمین) قرار داشت در این مرحله او با استفاده از نردبانهای بلند تلاش نمود خود را به متون میخی رسانده و بدن خود را به سنگها چسبانده و از علامتهای میخی رونویسی نماید. او درضمن در همان سالها زبانهای اوستایی، پهلوی و سانسکریت را برای درک بهتر زبان پارسی باستان آموخت.

شرکت در جنگ افغانستان در سال 1838 مدتی در کار او وقفه ایجاد نموده اما در سال 1843 و پس از مراجعت به کرمانشاه او دوباره ادامه کار رونویسی این سنگنبشته را آغاز نمود.

 او اینبار مجبور به صخره پیمایی با طناب، آویزان شدن و معلق شدن خطرناک از بالای پرتگاه و مواجهه با خطر بریدن طناب و سقوط از پرتگاه یا پیچیدن طناب به دور گردن و خفه شدن شده پس از چندین بار صخره نوردی و حتی نجات معجزه آسا از مرگ، موفق به تهیه یک نسخه کامل از این سنگنبشته شده و با مطالعه بسیار و همچنین تطبیق متون این سنگنوشته با سنگنبشته الوند همدان، توانست 50 اسم خاص در این سنگنبشته را (از جمله نامهای ارشام، آریارمنا و چیش پیش) ترجمه نماید.

در سال 1846  او نسخه پارسی باستان و درسال 1855 نسخه اکدی(بابلی) را انتشار داد. او اکنون 14 نشانه از 15 نشانه های باقیمانده را شناسایی نموده بود. و تشخیص داد دیگر متن خط میخی «ایلامی» است.

او بعدها نتایج کار خود را به انجمن سلطنتی آسیا ارائه نمود که در مجله شماره دهم آن انجمن منتشر شد. به پاس کوشش خستگی ناپذیر او و کشف رمز سنگنبشته های هخامنشی نشان شیروخورشید از سوی ناصرالدین شاه قاجار به وی اهدا شده و ملکه ویکتوریا وی را به لقب «sir» مفتخر نموده و انجمن آسیایی مدال طلا را به وی اهدا نمود.

-          آخرین فعالیتهای اصلی را در زمینه های رمزگشایی «ادوارد هینکس (Hincks)» کشیش ایرلندی و «ژول اوبر (Jules Oppert)» فرانسوی برداشتند. هینکس توضیح داد که تنها برخی از صامتها با صوت a ترکیب پذیر شده و بقیه آنها با I و u مرکب هستند ,. اوپرت در سال 1851 اوپرت توانست هجای را که در تعدادی از واژه ها بکار گرفته شده بود شناسایی نموده و بدین ترتیب کار رمزگشایی نویسه های این خط تکمیل گشت.

-          در سال 1911 میلادی همه متون سه زبانه میخی توسط «وایسباخ» با ترجمه آلمانی به چاپ رسیده که در نوع خود اقدامی ارزشمند تلقی گردید.

بدین ترتیب و پس از گذشت سه سده و تلاش و مطالعه خاورشناسان و خرید خطرات مالی و جانی، این خط میخی آوانگاری و ترجمه شد. بعدها از همین خط پارسی باستان، خطوط ایلامی و اکدی ترجمه و تفسیر گردید. بنابرین خط میخی پارسی باستان کلید رمزگشایی دیگر متون میخی و پنجره ای به متون باستانی تمدنهای خاورمیانه بوده و همه اطلاعاتی که درباره تمدنهای آشور، بابل، سومر و... بدست آمده است، مدیون رمزگشایی خط میخی پارسی باستان است.

آری! آن خاورشناسان با تلاش و مطالعه بسیار و پس از گذشت چند سده توانستند معمای خط اسرارآمیز میخی را حل نمایند و ناصر پورپیرار ناگهان تشخیص داد که همه آن تلاشها بیهوده بوده و آنها در کار خود سهل انگاری نموده اند!! آن تلاش و کوشش خاورشناسان کجا و این اظهارنظر نسنجیده پورپیرار کجا !؟

جالب اینجاست که این شخص در بخش پیش گفتار کتاب «برآمدن هخامنشیان» و در وبلاگ «ناریا (http://www.naria.blogfa.com )» به ترجمه متن کتیبه بیستون متوسل شده و آنرا به پیراهن عثمان تبدیل نموده است. ترجمه ای که با استناد به روش همان خاورشناسان و آوانگاری «هجایی» علامتهای میخی خط پارسی باستان صورت پذیرفته است. واقعاً که باید به ناشیانه بوده دیدگاههای او با صدای بلند خندید!