4- -پورپیرار واژه «اهورامزدا» و خط پارسی باستان

اهورامزدا خدای یگانه ایرانیان باستان نه اُرمَزدَی ساختگی (بررسی های زبانشناسی)

اکنون به ادعای اصلی پورپیرار می پردازیم. همه آنچه که این شخص درباره ساختار خط پارسی باستان و رد هجایی بودن آن گفته بود عمداً و با هدف ضربه به اصالت و دیرینگی واژه اهورامزدا و توجیه تفسیری بوده که خودش از شکل میخی ثبت شده آن نموده است (یعنی اُرمَزدَ).

باز دراینجا شکل میخی پارسی باستان واژه اهورامزدا آورده می شود و به نویسه های آن دقت کنید:

پورپیرار گفته است که خاورشناسان اشتباه کرده اند و این واژه اهورامزدا نیست بلکه اُرمَزدَ است. پیشتر در یک مقاله مفصل ثابت نمودیم که دیدگاههای این شخص درباره ساختار خط پارسی باستان بی ارزش است. اکنون دوباره به دیدگاههای او باز می گردیم.

او گفته است که خط میخی پارسی باستان الفبایی بوده و خاورشناسان نویسه های اَ را a ، اِ را iو اُ را u ترجمه نموده اند. دراینباره در بحث پیشین به این نکته پرداختیم و نشان دادیم که این حرف بی اعتبار است.

اما فرض کنید بخواهیم نویسه های میخی بالا را با این دیدگاهها ترجمه کنیم. آنگاه چه خواهد شد؟ نویسه نخست همان به اصطلاح اَ است که خاورشناسان آنرا به اشتباه a ترجمه نموده اند. نویسه دوم همان اُ و نویسه سوم ر است. پس تا اینجا براساس روش این شخص جز نخست را باید «اَ اُر» ترجمه کرد نه «اُر» !

اما نویسه چهارم م مورد نظر این شخص به صورت الفبایی است. اکنون اگر بخواهیم چهار نویسه آخر را براساس ادعای این شخص مَزدَ ترجمه کنیم، نویسه اَ که باید پس از م باشد کجاست؟ اگر بخواهیم با روش این شخص پیش برویم باید چهار نویسه دوم را «م زدَ» بخوانیم!! پس می بینیم که ناصر پورپیرار واقعاً‌ دست به یک آشفته گویی فاحش زده و برای رسیدن به هدفش که ضربه زدن به اصالت بنیادهای ملی و ایرانی است، چگونه به تناقض گویی روی می آورد که خود در گرداب آن می افتد!

اما با استناد به دلایل زبانشناسی روشن که بخش کوچکی از آنرا ارائه نمودیم، برگردان واژه مورد نظر ‹a-u-ra-ma-za-da-a› و آوانگاری آن Ahuramazdā  است. اما چرا نویسه مربوط به /h/ در این واژه دیده نمی شود؟ دراینجا به بحث درباره ساختار خط میخی دراین باره پرداخته و ثابت می کنیم که آوانگاری آن Ahuramazdā است. سپس در دنباله به بحث زبانشناسی و ریشه های ایرانی این واژه پرداخته و اصوات آنرا در زبانهای گوناگون بررسی می کنیم. باز یادآوری می کنیم که نمایش واکها درون علامت /…/ نشانگر تلفظ و آوای آن واک می باشد. مثلاً‌ /p/ بر مفهوم صدای p دلالت داشته و نباید آنرا با pi اشتباه کرد.

باز به همان متن سنگنبشته بیستون بازمی گردیم که پورپیرار درباره به اصطلاح کشتار و غارت «ملل ممتاز شرق میانه» توسط داریوش هخامنشی به ترجمه آن استناد نموده است. ترجمه ای که با تطبیق همان روش خاورشناسانی صورت گرفته که این شخص می گوید آنها درآن اشتباه و سهل انگاری نموده اند!

« ... از این راه است که لیست داریوش در کتیبه بیستون، در فهرست تصویری سنگ نگاره بارعام تخت جمشید بازهم کامل تر می شود و مادی ها، عیلامی ها، هراتی ها، مصری ها، بلخی ها، سگرتی ها، ارمنی ها، بابلی ها، سوری ها، سکاها، گنداری ها، ستگیدی ها، سغدی ها، خوارزمی ها، لیدیایی ها، کاپادوکیه ای ها، ایونی ها، زرنگی ها، رخجی ها، هندی ها، ترکیه ای ها، عرب ها، کاری ها، حبشی ها و لیدیایی ها و به معنی درست تر تمامی ملت های ساکن ایران کهن [!] و تمدن همسایه را در بر می گیرد که مغلوب خشونت بی وقفه مهاجرین شمالی [!!] شده اند.» (همان، صفحه 42)

در این بخش به بررسی ساختار نام نمونه هایی از آن ملل و کشورهای «شرق میانه» و همچنین چند نام خاص پرداخته و ارتباط آنها را با ساختار واژه اهورامزدا بررسی می کنیم:

-  آراخوزیا: برابر با رُخَج، نام کهن سرزمینی در افغانستان کنونی و ثبت شده در اوستا بعنوان یکی از سرزمینهای ایرانی آفریده شده توسط اهورامزدا (وندیداد، 46). شکل میخی پارسی باستان این نام به این صورت است (ستون نخست سطر 17):

در اینجا لازم است این نکته یادآوری شود که نویسه دوم این واژه در ستون نخست سطر 17، درهنگام رمزگشایی واژه ها و دراثر عوامل فرسایشی طبیعی، ناخوانا شده بود. اما از آنجا که دردو جای دیگر نسخه پارسی این سنگنبشته همین واژه درج شده که در آنها همه نویسه ها قابل خواندن و واضح بوده است، با مقایسه آنها و همچنین موضوع مندرج در ستون نخست که در سطرهای 12 تا 17 فهرست سرزمین های در فرمان داریوش بزرگ آورده شده، می توان متوجه شد که نویسه دوم ra بوده است. همچنین برگردان همین واژه درج شده در ستون یکم در نسخه ایلامی har-ra-u-ma-ti-iš و در نسخه بابلی a-ru-ha-at-ti بوده و همه این نویسه ها قابل خواندن است.

با این توضیحات می توان فهمید که برگردان این واژه به صورت ‹ha-ra-u-va-ta-i-ša› و آوانگاری اولیه آن  Harauvatiš است. اگر به گویش ثبت شده در منابع کلاسیک یونانی نیز دقت کنید (یعنی Αραχωσια یا Arachosia)، می بینید در واژه مورد نظر یونانی سیلاب /cho/ وجود دارد که این امر چیزی جز ترجمه یونانی تلفظ پارسی باستان /hu/ نیست. یادآور می شویم که فاصله جغرافیایی آراخوزیا (در افغانستان کنونی) و یونان(در اروپا) ایجاب می نمود که یونانیان با نام این سرزمین بصورت غیرمستقیم و باواسطه (یعنی از طریق پارسها) آشنا شده و سپس آنرا با گویش خود در کتابهای کلاسیک ثبت نموده باشند.

ضمناً به گویش اکدی دقت فرمایید. آیا تلفظ /ha/ همان /hu/ نیست؟ پس می توان نتیجه گرفت با آنکه درظاهر، در نسخه «خط» پارسی باستان این واژه نویسه مربوط به /h/ ثبت نشده، اما این واژه در زبان پارسی باستان به صورت Harahuvatiš خوانده می شده است. ضمناً توجه خوانندگان محترم را به اصل ریشه یابی واژه ها و مقایسه آنها در زبانهای هم خانواده جلب می کنیم.

این واژه در کتاب اوستا به صورت haraxvaiti ثبت شده که تلفظ سیلاب سوم آن /xva/ منطبق با /huva/ پارسی باستان است. ضمناً گویش ثبت شده این واژه در زبان سانسکریت Sarvasvati به معنی سرزمین پرآب است.

- خوارزم: سرزمینی در آسیای میانه (ازبکستان کنونی)، نام خوارزم در کتابها و مدارک گوناگون ثبت شده است و برای ما ایرانیان بسیار آشنا است. براساس بررسی های زبانشناسی، این سرزمین احتمالاً خواستگاه زرتشت بوده و همان «ائیریانم وئجه (ایران ویج)» در اوستا است. خوارزم یکی از سرزمینهایی بوده که در قرون اولیه اسلامی مشاهیر نامداری چون «ابوریحان بیرونی» از آن برخاستند. نام ریاضیدان بزرگ ایرانی سده چهارم هجری، «خوارزمی» را بسیار شنیده ایم که بنیانگزار دانش «جبرو مقابله» بوده و همگی در طول زندگی خود واژه «الگوریتم» را هم شنیده ایم که شکل ترجمه شده به لاتین واژه «الخوارزمی» است. اکنون ببینیم این نام در نسخه های میخی پارسی باستان (بیستون، ستون نخست: سطر16) چگونه ثبت شده است.

اگر بخواهیم از ادعای پورپیرار مبنی بر الفبایی بودن خط میخی پارسی باستان پیروی کنیم، ناچاریم این واژه را بدین صورت بخوانیم: «اُوَرزمِ ی» (یعنی حروف «ر»،«ز» و«ی» ساکن هستند.)!!! حتماً پورپیرار خودش معنی این تلفظ را می داند و خواهد گفت که آنرا از کجا کشف نموده است؟

اما برگردان این واژه به صورت ‹u-va-a-ra-za-mi-i-ya› و آوانگاری نخستین آن Uvārazmiya است. به ظاهر این واژه با صدای /u/ آغاز می شود. اما اگر این واژه را با نام مشهور و کهن «خوارزم» در مدارک گوناگون مقایسه نماییم، به این نتیجه می رسیم که در تلفظ این واژه پیش از /u/ باید /h/ یا /x/ بوده باشد. بنابراین آوانگاری پارسی باستان این واژه بدین صورت است: Huvārazmiya .

تفاوت اندکی که در گویش پارسی باستان این واژه و شکل جدید آن (یعنی خوارزم) وجود دارد، کاملاً طبیعی است. واژه پارسی باستان متعلق به سده ششم پیش از میلاد و «خوارزم» مورد استفاده در سده های بعد است. بعلاوه گویش هوارزمیه متعلق به زبانهای نیمه غربی ایران (که پارسی جزء آنها است) بوده در حالیکه گویش خوارزم متعلق به زبانهای نیمه شرقی (مانند اوستایی) بوده است. همچنین چرخش و تبدیل گویشها امری طبیعی است. تبدیل گویش «ه» و «خ» به یکدیگر نیز از تبدیلات معمول گویشها در زبانهای گروه ایرانی بوده و امری رایج است ( هو: خوب، هَر(گویش کردی هورامی): خَر، هور: خور و...). ضمناً جزء نخست شکل پارسی باستان این واژه (huvā) همان است که هم اکنون به صورت «خوا» نوشته می شود و تا چند سده پیش، حرف «و» در آن تلفظ می شده اما امروزه تلفظ نمی شود (به واژه های خواهر، خواستن، خواب و... توجه فرمایید).

پس نباید تنها به ظاهر میخی واژه ها توجه نموده بلکه باید شکل کلی واژه را با دقت در ریشه آن و گویشهای گوناگون در زبانهای دیگر درنظر گرفت. جهت خوانندگان محترم، گویش اوستایی این واژه Xvairizem، گویش ایلامی Marašmiy و گویش اکدی آن Hu-ma-ri-iz-mu بوده است.

- هووخشتره: نام پادشاه مشهور سرزمین ایرانی ماد و ثبت شده در سنگنوشته بیستون (ستون2: سطر5، DBf:سطر8):

برگردان این واژه به صورت ‹u-va-xa-ša-ta-ra› و آوانگاری اولیه آن  Uvaxšatra است. در ظاهر صدای /h/ در این واژه وجود نداشته و براساس ادعای پورپیرار باید آنرا «اُوخ ش ت ر» خواند (یعنی همه حروف بجز اُ ساکن هستند!!!). اما اگر به شکل ثبت شده این واژه در کتابهای کلاسیک (یعنی Cyaxares ) توجه نموده و چرخش گویشها را در زبان یونانی مد نظر قرار دهیم می فهمیم که در تلفظ واژه پارسی باستان و پیش از تلفظ /u/ صوت دیگری هم وجود دارد.

در حقیقت این واژه دارای ریشه ایرانی کهن بوده و از دو جزء hu + vaxšatra تشکیل شده که جزء نخست به معنی «خوب» و جزء دوم برگرفته از ریشه vaxš به معنی بالیدن است. همچنین در مدارک باستانی، نام رود جیحون، vaxša نوشته شده است. واژه هووَخشَترَ به معنی «دارای رشد نیکو یا تنومند» می باشد. بنابراین در هنگام تلفظ این واژه ایرانی و در ابتدای آن باید صدای /u/ را نیز در نظر گرفته و آوانگاری آن Huvaxšatra است.

- داریوش: در کتاب «از زبان داریوش» (نوشته پروفسور هایدماری کخ و ترجمه دکتر پرویز رجبی) که در سال 1376 انتشار یافته و پورپیرار خود را ویراستار آن معرفی نموده است، ریشه واژه داریوش به درستی توضیح داده شده است (صفحه 26 ). اما شکل میخی پارسی باستان نام داریوش بزرگ به صورت زیر است:

برگردان این واژه به صورت ‹da-a-ra-ya-va-u-ša› و آوانگاری اولیه آن Dārayavauš است. نام داریوش نامی کهن و ایرانی بوده و مرکب از دو جزء «Dāraya + vahuš» و به معنی «دارنده خوبی» است. همچنین نام «دارا» هم که در شاهنامه ثبت شده با جزء نخست این واژه هم ریشه می باشد. جزء دوم این واژه حالت «اسم معنی» برای واژه «خوب» است (به واژه«وهومن (بهمن)» توجه فرمایید). بنابراین پیش از تلفظ /u/ باید صوت /h/ را درنظر گرفته این واژه را Dārayavahuš آوانگاری نمود.

بدین طریق می توان مثالهای فراوانی را در واژه های پارسی باستان (مانند ukāra (hukāra): دارنده سپاه خوب، uja (Huja): نام خوزستان، uva (huva): خود، uška (huška): خشک و ...) یافت که در آن تلفظ /h/ پنهان بوده است.

پس به عنوان یک قانون در ساختار خط پارسی باستان می توان گفت که هرگاه صدای /h/ پیش از /u/ قرار می گرفت، بدلیل پنهان بودن تلفظ /h/ ، این حرف نوشته نمی شد.

تا اینجا با چند مثال ساده نشان دادیم که در نظام نوشتاری خط میخی پارسی باستان نویسه مربوط به تلفظ /h/ پیش از نویسه u نوشته نمی شد. به بیان دیگر نگارش /hu/ ایرانی در این خط به صورت u ظاهر می گشت. نوشته نشدن واک /h/ در این شرایط یک دلیل واقعی دیگر نیز داشته است. زیرا این واک در این شرایط تلفظ چندانی نداشته و یا اصلاً‌ نوشته نمی شده است: /hu/› /u/

 این امر درباره برخی از واکهای دیگر مانند /m/ نیز صادق است. در نظام نوشتار پارسی باستان صامتهای خیشومی (یعنی صامتهای دارای تلفظ غنه) n و m پیش از صامتهای دیگر (بجز v و y ) نوشته نمی شده است (مانند ‹ka-ba-u-ji-i-ya› که Kambujiya خوانده شدن یا ‹ba-da-ka› که bandaka یعنی بنده تلفظ می شود).

با این دلایل زبانشناسی می توان پی برد که واژه ای که پورپیرار ادعا می کند در آن حرف ه وجود ندارد باید به صورت Ahuramazdā آوانگاری نمود و آنچه که این شخص اُرمَزدَ اطلاق می کند، دروغی آشکار بیش نیست!

آیا می توان تنها به ظاهر نوشتار یک واژه توجه نموده و به آوانگاری و تلفظ آن بی توجهی نمود! در زبانی مانند انگلیسی واژه doughter را چه تلفظ می کنند؟ واژه های caugh ، catch، length و ... چه؟ آیا enough را باید اِنوق!! تلفظ نماییم؟ پس ما در اینجا با تلفظ واژه ها و اصوات تشکیل دهنده آن سروکار داریم نه با آنچه که در ظاهر یک خط یا برگردان اولیه آن بدست می آید.

اکنون به بحث درباره واژه اهورامزدا می پردازیم. همه داستانهایی که این شخص از ادعاهایش درباره خط پارسی باستان تا ترجمه این واژه به اُرمَزدَ سرهم نموده است، برای این است که بتواند دیرینگی بنیادهای اندیشه ایرانی را زیر پرسش ببرد. یکی از این بنیادها یکتاپرستی ایرانیان باستان و باور به خدایی یگانه بنام اهورامزدا در ایران پیش از اسلام است. اما پیشتر در بحث زبانشناسی گفتیم که در ترجمه و آوانگاری واژه ها باید به ثبت این واژه در زبانهای گوناگون و همچنین به ریشه های آوایی و گویش آن در زبانهای هم خانواده توجه نموده و با بررسی قوانین زبانشناسی سیر دگرگونی آوایی واژه ها را از زبان اولیه پدر تا زبانهای زاده شده از آن بررسی نمود.

نخست اینکه در سنگنبشته های چندزبانه مانند بیستون این واژه هم به گویش نویسندگان ایلامی، اکدی و آرامی در نسخه های مربوطه ثبت شده است. در نسخه ایلامی کار از این بالاتر بوده و دبیران شایسته ایلامی حتی به خوبی مفهوم اهورامزدا را در دوجای سنگنبشته بیستون (ایلامی: ستون سوم سطرهای 77 و 79) به زبان خود چنین نوشته اند:

U-ra-maš-ta na-ap  Har-ri-ya-na-am

که ترجمه آن «اهورامزدا خدای آریاها» است. در بحث زبانهای ایرانی کاملاً‌ آشکار است که واژه اهورامزدا تنها در سنگنبشته های هخامنشی ثبت نشده بلکه این واژه (چه به صورت ترکیب اهورامزدا و چه به صورت دو واژه جدا از هم اهورا و مزدا) با گویشهای گوناگون و در متون مربوط به زبانهای دیگر ایرانی مانند اوستایی، پارسی میانه، پارتی و ... آمده است. بنابراین با تجزیه و تحلیل ثبت این واژه در سنگنبشته های هخامنشی نمی توان دیرینگی و اصالت آنرا زیر پرسش برد.

نمی دانیم چرا پورپیرار در سرهم نمودن این داستانها از توجه به این حقایق مسلم تاریخی غافل مانده و در جایی که از پاسخ دادن درمانده است همه مدارک و زبانهای باستانی را جعلی خوانده است! و چگونه می شود با ساختگی خواندن زبانها و متون ایرانی ادعاهای مورد نظر را توجیه کرد؟

پیشتر گفتیم که زبانهای خانواده ایرانی و زبانهای خانواده هندوآریایی (مانند سانسکریت) زبانهایی هستند که دارای ارتباط آوایی تنگاتنگ بوده و از زبانی کهن تحت عنوان زبان هندوایرانی ریشه گرفته و برای اثبات آن شواهد کافی وجود دارد. در اینجا برای درک بهتر این ارتباط و سپس بحث درباره واژه اهورامزدا به جدول زیر که مقایسه چند واژه ایرانی و سانسکریت بوده دقت فرمایید. دوباره یادآوری می کنیم که علامت ستاره در کنار واژه ها نشانگر بازسازی بودن آن واژه از طریق تطبیق اصوات و واک ها در زبانهای گوناگون و هم خانواده است.

هندواروپایی

پارسی باستان

اوستایی

سانسکریت

pro*

pra

pra

pra

īaĝ*

-yad

-yaz

-yaj

edhēt*

adā

dāt

ádhāt

mātēr*

mātā

Mātā

mātá

pətēr*

pitā

Pitā

pită

deiuo*

-daiva

-daēva

-diva

putlo*

puça

Puθra

pitráh

-leukes*

-rauca

-raočah

-rocas

در تلفظ این واژه ها چه می بینید؟ آیا این چند واژه که نمونه این از بی شمار واژه های همسان در زبانهای هندوایرانی هستند، دارای صوت و آواهای همگون نیستند؟

پیشتر به نظام آواهای مصوتی زبان پارسی اشاره نمودیم و توضیح دادیم که در این زبان 10 گونه آوای مصوت وجود داشته که هرکدام از آنها تحول یک مصوت در زبانی است که ایرانی کهن خوانده می شود. هرکدام از از مصوتهای این زبان کهن دگرگون شده چند آوا از زبانهای هندواروپایی می باشد.

اما واکهای صامت در زبان پارسی باستان به شش نوع لبی، دندانی، کامی، نرم کامی، صفیری و صامتهای دیگر تقسیم بندی می شوند که این اصطلاحات به نوع آوای تولید شده از طریق دهان انسان اطلاق می گردد. مثلاً‌ اصوات /m/ ، /b/ ، /p/ و /f/ که چون از طریق حرکت لبها تولید می شوند، لبی نامیده می شوند و ...

صامتهای درون هر دسته از این آواها، از یک نظام تحول آوایی از زبان هندواروپایی تا زبانهای ایرانی پیروی می کنند.مثلا ‌ً‌ /b/ بازمانده /b/ ایرانی کهن و برگرفته از */b/ و */bh/ در زبان هندواروپایی است. /c/ در زبان پارسی باستان بازمانده /č/ در ایرانی کهن و برگرفته از */q/ و */qu/ هندواروپایی است و...

به همین دلیل می توان رد پای /h/ را در زبانهای ایرانی یافت. /h/ در زبانهای پارسی باستان و اوستایی از /s/ در زبانهای ایرانی کهن برگرفته شده که دنباله آن به /s/ هندو اروپایی می رسد. برای درک بهتر این تحول گویشی به جدول زیر توجه فرمایید:

پارسی باستان

اوستایی

سانسکریت

پارسی نو

/haruva/

hauruua

sárva

همه

/hainā/

haēnā

sénā

سپاه دشمن

/hašiya/

haiθiia

satyá

حقیقت

/āha/

āŋhō

ā́sah

 

/hauvam/

hāud

asáu

آن

/hama/

hama

samá

هر

/mahi/

mahī

masi

شناسه جمع اول شخص

/Hindu/

hindu

sindhu

هند

/had/

had

sad

نشستن

/vahyah/

vaŋhah

vásyah

بهتر

/vahuφ/

vaŋhav

vásu

خوب

/māha/

māh

māsa

ماه

/manah/

manah

mánas

منش

/drayah/

zrayah

jráyas

دریا

/dahyu/

dahyu

dásyu

کشور

/huvnara/

hunara

sūnára

هنر

/hu/

hu

su

خوب

/ah/

ah

as

انداختن

/avahya/

avahya

avasya

یاری خواستن

 

 

 

در این جدول انواع واژه ها مانند اسم، صفت،‌بن فعل،‌پیشوند و... آورده شده است. با توجه به این جدول می توانید دگرگونی /s/ را به /h/ در زبانهای ایرانی پارسی باستان و اوستایی ملاحظه فرمایید. اکنون جدول را چنین ادامه می دهیم:

/ahura/

ahura

ásura

اهورا (سرور)

پیوند اهورا با اسورای ودایی از دیدگاه زبانشناسی قابل اثبات بوده و هیچ جای بحثی در آن نیست. واژه ایرانی ahura از واژه هندوایرانی *asura گرفته شده و گواه آن ثبت این واژه چه به صورت منفرد و چه به صورت مرکب در سرودهای ریگ ودا است:

«بوسیله نیروی فراطبیعی اسورا، شما دو تن سبب باریدن باران از آسمانید ... به وسیله نیروی فراطبیعی اسورا، شما دوتن فرمانهای خود را محافظت می کنید ...» (RV 5,7,63)

ضمناً به شباهت های واک های واژه اهورا (اسورا) و واژه «سرور» دقت فرمایید. براساس بررسی های زبانشناسی و تطبیق اصوات و واکها می توان ردپای این واژه را در زبانهای هندواروپایی دنبال نمود. در زبان سانسکریت ásuh به معنی «روح زندگی» است. اسورا asura از دوجزء as+ura تشکیل یافته و به معنی کسی که دارای نیرو است، می باشد. در زبان اسکاتلندی کهن (یکی از شاخه های نرمنی) واژه áss به معنی خدا و جمع آن aesir به معنی خدایان است. این واژه از واژه ژرمنی کهن (proto-Germanic) *ansiwiz گرفته شده که واژه œsir از آن گرفته شده و در زبان نورسی کهن (old Norse) وارد شده است. همچنانکه Æsir نام زیارتگاه خدایان اصلی نورسها بوده است، asura ها در باور هندوها گروهی از موجودات جادویی را شامل می شدند.

واژه هندوایرانی *ásura از واژه هندوایرانی آغازین (Proto Indo-Iranian) *ņsuras گرفته شده که این واژه با واژه ژرمنی کهن *ansu هم ریشه است. باز هم یادآوری می کنیم که علامتهای ستاره در کنار واژه ها نشانه بازسازی بودن آنها از طریق مقایسه اصوات و واکها بوده و این بازسازی تابع قوانین زبانشناسی بوده و در آنها عدم قطعیت وجود دارد. اما با این حال  میتوانیم حداقل این نکته را درک کنیم که ریشه واژه اهورا یا اسورا چقدر دیرین است.

اما درباره واژه مزدا باید گفت که این واژه هم بسیار دیرین و ریشه دار است. چه در اوستا و چه در سروده های ریگ ودا mazdā به معنی دانا است. خود این واژه از دو واژه maz+da ترکیب یافته و ترجمه جزء به جزء آن «احساس را متوجه چیزی کردن» و ترجمه سرجمع آن «آگاهی» است. هنوز هم جزء نخست را به گونه ای در زبان فارسی کنونی (واژه «مزه») بکار می بریم. این واژه از واژه ایرانی کهن *mņs-dhā گرفته شده که ردپای آن را در واژه هندواروپایی *men-s-φ یا *-mņ-φ می توان دنبال نمود.

بنابراین ادعای ناصر پورپیرار درباره اینکه خدای مورد پرستش هخامنشیان اُرمَزدَ و خدایی آشوری است، تخیلی ناشیانه بیش نیست! شگفتا این شخص درحالی پای آشوریان را به وسط ماجرا باز کرده که در هیچ سندی از آنها چنین نامی و چنین خدایی اصلاً وجود ندارد و حتی ردپایی از او هم دیده نمی شود.

اما جالب اینجاست که در همان متون آشوری نام خدای یگانه ایرانیان باستان به صورت as-sa-ra-ma-za-áš ثبت شده است که جزء نخست آن بازتاب همان واژه ایرانی کهن *asura است و کل این ترکیب را می توان برگردان واژه مادی *Asura-mazdās در سده هفتم و هشتم پیش از میلاد دانست.

ضمناً درپای واژه اهورامزدا را می توان در دیگر زبانها یافت. در زبان ختنی واژه urmaysde برگرفته از *ahura-mazdā بوده و به خورشید اطلاق می شد. پس هیچ شک نباید کرد که واژه مورد نظر در سنگنبشته های هخامنشی Ahuramazdā است.

داریوش بزرگ در بیانیه های خود بر باور خود به اهورامزدا و یگانه بودن این خدا تاکید داشته و او را آفریننده «زمین»، «آسمان»، «مردم» و «شادی برای مردم» دانسته از او برای پاسداری این سرزمین از یورش دشمنان، خشکسالی و از دروغ درخواست می کند:

« خدای بزرگی است اهورامزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که مردم را آفرید که شادی را برای مردم آفرید که داریوش را شاه نمود پادشاهی از بسیاری، فرمانروایی از بسیاری...» (DNa سطرهای 1- 8)

« داریوش شاه گوید: اهورامزدا و ایزدان مرا یاور باشند. اهورامزدا این کشور را از دشمن، خشکسالی و از دروغ بپاید. به این کشور نه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ نیاید. این را من از اهورامزدا و ایزدان خواستارم. اهورامزدا و ایزدان این بخشش را بهر من سازند.» (DPd سطرهای 12-24)

این همان اهورامزدایی است که زرتشت اسپیتمان پیامبر بزرگ ایران باستان در سده های فراموش شده تنها راه رستگاری در این جهان و روز واپسین را باور به او به عنوان خدایی یگانه، دانست:

«از تو می پرسم ای اهورا! سرانجام کسانیکه از روی دفتر کردارشان از دوستاران راستی بشمارند و سزای آنانیکه از یاران دروغ خوانده شوند، ای مزدا! در هنگامیکه روز واپسین (قیامت) فرارسد، چگونه خواهد بود.» (یسنا 31، بند 14)

اما در اینجا به بخش دیگری از ادعای این شخص می پردازیم که ریشه جزء دوم اهورامزدا (یعنی مزدا) را به واژه اوستایی mižd ارتباط داده و معنی آنرا مزدو پاداش می داند. باید به آگاهی خوانندگان ارجمند برسانیم که آوانگاری درست واژه اوستایی که پورپیرار پای آنرا به وسط ماجرا کشیده است miždā بوده و معنی آن پاداش و مزد است. اما این واژه ارتباطی با جزء دوم واژه اهورامزدا ندارد. زیرا همانطور که در اوستا واژه mazdā ثبت شده این واژه هم آمده است. ضمناً به سیر دگرگونی آوایی این واژه توجه فرمایید:

اوستایی

سانسکریت

هندوآریایی

یونانی

هندواروپایی

miždā

mīdhá

mizdhā*

μισθóς

/misdhó/*

می توان تفاوت آشکار ریشه این واژه را با واژه مزدا دریافت. اما اینکه چگونه پورپیرار در اینجا پس از دست و پا زدن بسیار و از روی ناچاری پذیرفته است که جزء دوم واژه مورد بحث از یک واژه اوستایی گرفته شده و بنابراین اعتراف می کند زبان اوستایی بسیار دیرین است، جای اندیشه بسیار دارد!